۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

روشهای توسعه از چنگیز پهلوان تا مرتضی مردیها، مهاجرت کنید تا رستگار شوید


تقریبا تمام کتابهای دکتر مرتضی مردیها را با علاقه خوانده ام. آنهائی که نخوانده ام مانند فضیلت عدم قطعیت، بیشتر بار آکادمیک دارد و خیلی با حوصله کتابخوانی من سازگار نیست. با قلم ایشان هم آشنا هستم. وقتی در روزنامه جامعه ستون "با مسئولیت سردبیر" و بدون نام نویسنده منتشر می شد، حدس زده بودم که نویسنده دکتر مردیهاست. وقتی همین ستون در قالب کتابی منتشر شد از حدس خودم خیلی ذوق زده شدم. نگاه متفاوت دکتر مردیها به ملی شدن صنعت نفت و دوران صدارت مرحوم دکتر مصدق، فارغ از درستی و یا نادرستی تحلیل ایشان، درخور توجه است. عطف به همین نگاه در صفحه فیس بوک ایشان از آرزوی خودم نوشتم که کاش استاد با نگاه متفاوتشان دوران قاجار را هم مورد تحلیل قرار دهند. صد سال است نظامین پهلوی و مقدس، با نگرشی ایدئولوژیک قاجار را توصیف کرده اند. به نظر من تحلیل متفاوت و واقع بینانه از تحولات دویست سال گذشته از اوجب واجبات است. اما به نظر می رسد در خصوص نگاه کلان جناب مردیها به کلیت ایران و تحولات معاصر، سخت در خطا بودم.
آقای چنگیز پهلوان در شماره پانزده مجله آدینه به تاریخ اول مرداد 66 مقاله ای با عنوان "زبان فارسی و توسعه ملی" نوشتند. داخل پرانتز عرض بکنم که این شماره آدینه به خاطر مصاحبه معروف شاملو با عنوان "چراغم در این خانه می سوزد" خیلی معروف شد. مقاله آقای چنگیز پهلوان که روحیات ملی شدیدی دارد، به شکل تقریبا پاستوریزه ای تمام زبانهای غیر فارسی ایران را بی ارزش و فاقد توانائی لازم برای آموزش ارزیابی کرده بود. و حتی در اظهار نظری محیرالعقول گفته بود آموزش مثلا بلوچی و کردی، ستمی مضاعف! به بچه های آن مناطق است. چون در نهایت قرار است با فارسی زبانها که پشتوانه محکمی دارند، رقابت کنند. این مقاله بدون عکس العمل هم نماند و در شماره آذرماه همان مجله، م.ع.فرزانه مقاله "زبان فارسی و ملی گرائی افراطی" را در جواب چنگیز پهلوان نوشت.
اخیرا مصاحبه ای از آقای دکتر مردیها با یک نشریه کردی منتشر شده است. ابتدا از تیتر و بعضی عناوین، کاملا مشکوک شدم و باورم نشد که ایشان چنین اظهاراتی کرده باشند. اما بعد دیدم مطالب منتسب کاملا درست است و فقط ایشان تیتر آن را کمی تند ارزیابی کرده اند. جالب اینجاست که در این مصاحبه بعد از ربع قرن، بسی فراتر از چنگیز پهلوان رفته اند. به دلایل و ئتوریهای تاریخی پهلوان،جغرافیا را هم افزوده اند. مقاله آقای چنگیز پهلوان قابل تحمل تر از مصاحبه ایشان بود. در آنجا ایشان به زبان و فرهنگ پائین اقوام کار داشت. جبرگرایانه طبیعت خشن مناطق غیر فارسی زبان را عامل اصلی عدم توسعه این مناطق نمی دانست. دکتر مردیها قبل از تبعیض انسانی و حکومتی، مستقیما پای باریتعالی را به میان کشیدند که چرا بلوچها در چابهارند و در یزد و کرمان نیستند!. چنگیز پهلوان مهاجرت را هم پیشنهاد نکرده بود. فقط فتوا داده بود در همان منطقه ای که هستید فارسی را خوب بیاموزید تا توسعه بیابید، و گرنه با زبان اقوام یاجوج و ماجوج به جائی نخواهید رسید. اما دکتر مردیها می گوید اگر شخصاً بلوچ بود، ترجیح می داد به اصفهان هجرت کند و یا پاسپورت گرفته و قید کشور را بزند. ایشان قبلا در خصوص مهاجرت نخبگان در طول تاریخ، مقاله ارزشمندی نوشته بودند که در کتاب اخیرشان هم چاپ شده است. اما مهاجرت دست جمعی و قومی تا آنجا که می دانیم مربوط به پادشاهان گذشته مانند رضا شاه است که اقدام به پاکسازی قومی می کردند.
می توان از دکتر مردیها سوال کرد که آیا مقاله چنگیز پهلوان را خوانده اند یا نه، ولی من  حدس می زنم حتی از وجود چنین مطلبی هم بی خبر باشند. همین بی اطلاعی احتمالی، بیشتر ما را وا می دارد که این مصاحبه را جدی بگیریم. چون تفکر دو فرد کاملا متفاوت با تحصیلات و علائق متفاوت که اولی چهره ای ملی گرا و دومی بزرگ شده محیطهای مذهبی داخل نظام است، نمی تواند تصادفی باشد. این تفکر آبشخور مشترکی دارد و گرنه چنگیز پهلوان کجا و مرتضی مردیها کجا که بعد از بیست و پنج سال اظهاراتی می کند که نتایجی کاملا مشابه دارد. جناب مردیها حتی عقب گرد هم داشته اند. باید در نظر داشت که ایشان خود را فردی لیبرال می دانند و مدام تفکرات چپی را با شدت و حدت نقد می کنند. حتی در اظهار نفرت تند از چپ نیز هیچ ملاحظه ای ندارند.
این مصاحبه اشکالاتی بدیهی داشت که از دو حال خارج نیست. یا جناب مردیها از این مطالب بدیهی بی خبر هستند که با توجه به سطح دانش ایشان دشوار بتوان آن را پذیرفت. و یا ضمیر ناخودآگاه خود را بدون لحاظ کردن حواشی احتمالی در آن مصاحبه بیان کرده اند. در هر حال باید به آن پرداخت. برای خواننده ای که طعم تبعیض را کشیده و یا درک امروزی تری از تبعیض دارد، و حتی برای کسی که بی توجه به پیچیدگیهای چنین مباحثی، به هویت و زبان و فرهنگ خود اهمیت می دهد، فرقی نخواهد کرد که این سخنان از زبان چنگیز پهلوان ملی گرا بیان شود و یا استاد لیبرال فلسفه، جناب مرتضی مردیها. برای او نتیجه مهم است که بدون تعارف و رودربایستی از این صحبتها صدای پای ادامه سرکوب و پاکسازی قومی را خواهد شنید. اهمیتی هم نخواهد داشت که مطالب حساب شده و با دقت فراوان نوشته شده باشند و یا در یک موقعیت خاص، سرسری و بدون  دقت بیان شود. اولی نشانه تفکر و دومی به مراتب بدتر از آن، نشانگر ضمیر ناخودآگاه است. دکتر مرتضی مردیها دقیقا صحبتهائی کرده اند که پان ایرانیستهای افراطی (بخوان پان آریائی با محوریت انحصاری زبان فارسی) یک قرن است این کشور را با افکار فاشیستی خود به آستانه فروپاشی برده اند. پس کسی که به سرنوشت ایران اهمیت می دهد، اتفاقا بیش از دیگران باید به آن حساسیت نشان دهد. سکوت اگر نوعی همراهی با چنین تفکری ارزیابی شود، بی راه نخواهد بود.
ایشان جغرافیای کردستان و بلوچستان را یکی از عوامل مهم پرهزینه بودن توسعه این مناطق ذکر کرده اند. کشورهای عربی خلیج فارس میلیاردها دلار صرف ساخت بنادری کرده اند که سرویس نگهداری به شرکتهای بزرگ بین المللی کشتیرانی می دهند و از آن راه درآمدهای هنگفتی هم کسب می کنند. فقط با یک نگاه به نقشه می توان دید که چابهار مناسبترین مکان برای چنین سرمایه گذاری بوده است. چابهار از منظر بندری و واردت و صادرات، طلای آشکار بلوچستان است. کجای یزد و کرمان چنین موقعیتی دارد؟ بعد از فروپاشی اتحاد شوروی کشورهای ثروتمندی بوجود آمدند که تشنه خدمات مقرون به صرفه چابهار برای حمل و نقل بین المللی هستند. هر جای دیگری از جمله دوبی و بندرعباس پرهزینه تر از چابهار خواهد بود. حال باید پرسید : مهاجرت بلوچها پرهزینه تر است یا توسعه چابهار؟
کردستان را چنان معرفی کرده اند که انگار قطب جنوب تازه کشف شده است. و جالب اینجاست با کرمان و یزد هم مدام مقایسه کرده اند. من بسیاری از مناطق کردستان و کرمان را دیده ام. نیاز به گفتن ندارد که کردستان در مقابل صحاری عموما لم یزرع استان کرمان، چون بهشت برین است. رودخانه ها و دریاچه های کوچک و چشمه های پرآب کردستان حتی ارزش سرمایه گذاری برای توریسم دارد. کجای کردستان سی درجه زیر صفر است؟ در ارومیه هم که یکی از سبزترین مناطق ایران است اوایل دهه شصت سرمای شدید حدود سی درجه زیر صفر داشتیم و حتی رودخانه پرآب باراندوزچای یخ زد. شب 30/10/86 من در مشهد بودم. داخل ماشینی که سوار بودم، دمای بیرون را منهای بیست و یک درجه نشان می داد. اخبار رسمی هم عددی در همین حدود اعلام کرد. سرمای شدید همه جای ایران بوده است. شاید زمانی که جناب مردیها در سپاه بودند و در مناطق صعب العبور ماموریت داشتند، همه کردستان را کوهستان دیده اند؟ تابستانهای سنندج از مشهد هم گرمتر است. اگر کشورهای اسکاندیناوی چنین روشنفکرانی داشتند، کلهم اجمعین به امریکا مهاجرت می کردند. جالب اینجاست که اسکاندیناویهای مهاجر، اکثرا به مناطق سرد امریکا مثل مینه سوتا رفته اند. چه کسی گفته است سرما مانع توسعه است؟ مگر کردستان از شمال خراسان چقدر سردتر است؟ جالب اینجاست که وقتی هم مثال می زنند از خوزستان و یا آذربایجان که سرشار از امکانات طبیعی است چیزی نمی گویند، چون قصد پیش بردن تفکری را دارند که پیشاپیش حقانیت آن اثبات شده است و فقط باید برای آن دلیل تراشید.
در خصوص اهمیت حفظ یکپارچگی کشور هم سخن رانده اند. ابتدا و به طور تلویحی همراهی خود را با بخشی از اپوزوسیون خارج از کشور نشان داده اند که علیرغم اختلافات و حتی دشمنی با حاکمیت، حاضرند برای یکپارچگی ایران پشت سر مقامات ایستاده و  تجزیه طلبان را سر جای خود بنشانند. و بعد  مثالهائی زده اند که شگفت آور است. کانادا را استثناء دانسته اند، ولی لشکر کشی انگلیس به جزائر فالکند(مالویناس)، که هزاران کیلومتر دورتر از بریتانیاست را قائده امروز معرفی کرده اند. اسکاتلند قرن بیست و یک که هر آن ممکن است اراده کند و از چهارچوب بریتابیا خارج شود را زیر سبیلی ندیده گرفته اند، اما جنگهای امپراتوری بریتابیا با ایرلندی ها در قرون گذشته را های لایت کرده اند، تا گفته باشند لیبرالترین کشور جهان هم سر مرزهایش با کسی شوخی ندارد. این در حالی است که هم در کتاب "دفاع از عقلانیت" و هم در "نقد مبانی تفکر سیاسی" به وضوح نوشته اند که جغرافیای فعلی ایران کاملا تصادفی است و می توانست اشکال دیگری داشته باشد.
در خصوص زبانها و از جمله ترکی، استاد سنگ تمام گذاشته اند. دست کم در لحن، گفتار ایشان بسیار بدتر  از نوشته چنگیز پهلوان است. بارزترین نقطه مشترک آنها لطف و کرمی است که در خصوص زبان اقوام دارند و مانند قالی کرمان آن را جزو میراث بشریت می دانند و تجویز می کنند که با یکی دو نشریه محلی می توان از مرگ این میراث جلوگیری کرد. موضوع بیش از حد واضح است و چیزی چندانی در نقد این سخنان به نظرم نمی رسد. وقتی متفکر لیبرالی این گونه فکر می کند، باید نگران آینده بود. دست کم چنگیز پهلوان برای بیان تفکر خود، کلی اطلاعات از زبانهای ایرانی کسب کرده بود. جناب مردیها به نظر می رسد جزء فارسی در ایران اصلا زبانی را نمی شناسند و لازم هم نمی دانند در کنار دانش انگلیسی و فرانسه خود، زبانهای بدوی! را هم تحویل بگیرند و اینگونه بی محابا اظهار نظر نکنند و بدانند که برای بلوچها، بلوچی، از انگلیسی هم ارزشمندتر است.
در جواب خبرنگار کُرد، و برای اینکه بی طرفی خود را نشان دهند، از گسترش زبان انگلیسی برای دروس علمی در دانشگاهها سخن می گوید. و وقتی خبرنگار اشاره می کند، پس چرا زبانهای هم سطح نباید از این امکان برخوردار شوند، با اندکی تندی جواب می دهند که این زبانها هم سطح (فارسی) نیستند و در سوال شما نوعی لجاج است. خبرنگار با حوصله ای قابل تحسین و با احترام، به ایشان تُرکی را یادآوری می کند که در حال حاضر سطح آن از فارسی بالاتر است. ایشان در جواب چنین سوالاتی می گوید دوستان ترکی دارد که با بچه های خود ترکی حرف نمی زنند، چون ممکن است لهجه بگیرند، جل الخالق!! سعی می کنند مثال مشابهی هم از دنیای پیشرفته بزنند و می گویند فرانسوی ها هم نگران توسعه بیش از حد انگلیسی هستند. این در حالی است که همه می دانیم زبان فرانسه طی قرن گذشته جهان را از دست داده است و ناراحتی آنها بیشتر جنبه حسادت دارد. این چه ربطی به ترکها دارد که حتی از نعمت خواندن و نوشتن به زبان خود بی بهره اند؟
این مطالب را در خصوص زبان، کسی می گوید که در قلب خارجه درس خوانده و اقامت دارد. بهتر از هر کسی می داند که مثلا زبانهای دانمارکی و نروژی و کاتالونی، چند سال سنت نوشتاری در مقابل لاتین دارند. ایشان از انگلیسی می گویند و بهتر از هر کسی می دانند که تا همین  چند صد سال پیش انگلیسی در بریتانیا زبان عوام محسوب می شد و همه خواص فرانسه صحبت می کردند. زمانی که در یونان باستان شعر و ادب و فلسفه و نمایشنامه تولید می شد، ژرمنها و اجداد انگلیسیهای امروزی، هنوز به مرحله ای از بربریت که بعدها به آن دست یافتند و مزاحم رومی ها شدند، ارتقاء نیافته بودند. به عنوان مزاحم هم برای یونانیان داخل میوه جات حساب نمی شدند. اکنون یونان روی دست آلمان مانده است که با این وصله ناجور اروپا چه باید کرد؟ وقتی به زبانهای مهجوری چون بلوچی می رسند جغرافیای خشن آنجا را مقصر اصلی قلمداد می کنند و وقتی به زبان قدرتمند ترکی می رسند از نگرانی دوستانش برای لهجه ترکی فرزندانشان مثال می آورند.

من از وقتی این مصاحبه را خوانده ام، حکایت آن دوستی را پیدا کرده ام که می گفت بعد از انقلاب فوق دیپلم تاریخم بر باد رفت!. عمیقنا معتقدم که در جامعه مدنی فارسی زبان روشنفکران بسیار آگاهی وجود دارند که پیشگام رفع چنین تبعیضهای وحشتناکی خواهند شد. وقتی متفکری که نوشته های او را با علاقه خوانده ام و با کتابهایش مانوس هستم، اینچنین خارج می زند، حق دارم نگران باشم که تمام آرزوهایم ممکن است پیشاپیش بر باد رفته باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر