۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

الله سنه اوغلان وئرسن


غرب گیلان محل تلاقی دو فرهنگ ترکی و تالشی است. این دو فرهنگ وامدار هم هستند و حسابی از همدیگر تاثیر پذیرفته اند. طوری که ترکهای منطقه تالش خود را بیشتر تالشی می دانند و در محاوره عادی وقتی به کسی ترک می گویند منظورشان ترکهای اردبیل و خلخال است. کلمات و سنتهای ترکی زیادی در زبان و فرهنگ تالش راه یافته است. بیشترین تاثیر آنها از موسیقی و اساطیر آذربایجان بوده که توسط عاشقهای آذربایجانی به آن منطقه راه یافته است.
اما این دو قوم هیچ تاثیری در برتر دانستن فرزند پسر بر دختر، روی هم نگذاشته اند. باید توجه داشت که نقش و حضور زنان در گیلان بسیار مشهود است. و روابط زن و مرد هم به کلی نسبت به سایر نقاط ایران تفاوت دارد. من کلی دوست و آشنا و فامیل در منطقه تالش دارم، هم میان ترکها و هم تالشها. سالهاست به هر عروسی که دعوت می شویم، شیوه آشنائی عروس و داماد نظرم را جلب کرده است. باور کردنی نیست که درصد بسیار بالائی از این ازدواجها، دلایل عاشقانه دارد. آنطور که من متوجه شده ام عاشقانه بودن ازدواجها در منطقه تالش، ترک و تالشی ندارد. امری که در محیطهای سنتی  یزد و آذربایجان و خراسان و .. استثناست نه قاعده.
اما هر دو قوم ترک و تالش وقتی به پدر و مادری که فرزند پسر ندارد، می رسند، به صراحت و از صمیم قلب، دعا و آرزوی خود را به زبان می آورند. تنها فرق این دعا، زبان است.
ترکها می گویند : الله سنه اوغلان وئرسن
تالشها می گویند : خدا به ت زوو بدرو (kheda ba te zoa bedaroo)
آرزوی اینکه خدا به تو فرزند پسر بدهد کاملا صادقانه بیان می شود. کسی که بومی آنجاست قطعا از این دعا ناراحت نمی شود چون چنین آرزوئی دارد و محتاج دعاست. برای فرد غریبه مثل من، سوال بزرگی است که چرا این مردم با همه حضور بالائی که زن در زندگی تالشی دارد، اینگونه فرزند دختر را عملا تحقیر می کنند؟ انتظار می رود آنها نسبتا با سایر نقاط ایران فرق داشته باشند، که ندارند.

در تهران، شهری که بالاترین سطح آموزش در ایران را داراست، موضوع پیچیده است، ولی نتیجه فرقی نمی کند. در یک مهمانی که چند خانواده  دور هم بودیم، زن و مردی هم بودند که دو پسر نسبتا بزرگ داشتند. من و همسرم و دو خانواده دیگر، هر دو فرزندان دختر داشتیم. پدر یکی از آن خانواده های دختردار، نزدیک یک سال بود که فوت کرده بود و دختران او هم پانزده سال به بالا داشتند. مرد پسر دار از حسرت خود در نداشتن دختر داد سخن سر داده بود. مثلا به وضوح از خانمی که دختران بزرگ داشت سوال می کرد که: «خانم! شما چیکار  کردین دختر دار شدین؟ به ما هم بگین، این زن من خوب بلد نیست.» کمی هم که سرش گرم شد گفت: چطور است اصلا دختران شما را برای پسران من نامزد کنیم؟ بعد ادامه داد: «ظاهرا شما راه دختر دار شدن را خوب بلدین، اصلا شما هم زن من بشین!، اینه ها، همسرم هم موافقند» سرهای زیادی گرم بود و خنده های دسته جمعی تمامی نداشت.
پسر و دختر با هم فرق دارند ولی نسبت به هم برتری ندارند. هر دو هم زیبائیهای خاص خود را دارند. پس باید آرزوی داشتن هر دو بدیهی و پذیرفتنی باشد. ولی چرا والدینی که فقط پسر دارند، آرزوی خود را سرافرازانه بیان می کنند؟ تصور من این است که فکر می کنند قبلا جنس برتر را تصاحب کرده اند. تمام شوخی های آن شب هم، حول همین فرض بود. زن و یا مردی که متوجه شده است که شما فقط فرزند دختر دارید، بعضا و ناخواسته مافی الضمیر خود را لو می دهد و می گوید: «عالی است! فرزند دختر فوق العاده است. دختره که برای پدر و مادر می مونه، من یک دختر دارم که به سه پسرم می ارزد.»

شاید یکی از ملاکهای فاصله گرفتن از جامعه مردسالار، پدر و مادری باشد که فقط فرزند دختر دارند و احیانا در آرزوی داشتن پسر هم هستند، اما می توانند در حضور جمع از علاقه خود بگویند، بی آنکه نگران سوء برداشت مخاطب باشند. من تا کنون حتی یک مورد نیز مشاهده نکرده ام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر